خدا به نام تو قرآن از آسمان بارید
جهان به نورتو شد سبزو آسمان روشن
و آفریده شدی در هر زمان روشن
تراش داده شدی در دست های خدا
ستاره ها همه یک جا و همزمان روشن
شروع از توالفبای شعر خواندن شد
جهان و هرچه در او چشم شاعران روشن
خدا به نام توقرآن از آسمان بارید
وآیه آیه دل سردجاهلان روشن
دوباره دست تودر دست کودکان یتیم
وچشم های تو در چشم سبزشان روشن
سرودن از تو ردیف و زمان نمی خواهد
تو شعرساده ی هر دوره ای ؛ بمان روشن
سیاه می شود این تاریک جهان در من دقیقه ، ثانیه ها سالهای بی روزن چقدرمنظره ی هرغروب را بکشم و سوی خانه بیایم کشان کشان دامن درخت کوچک نا رنج قدکشیده ومن شبیه پدرم امروز می شوم یک مرد همیشه با تو نه انگار حرفها زده ام ولی به سمت خدا بوده چشم من روشن هوای خانه ی گنجشک بی تو دلتنگ است وخط کشیده به دور دوباره پرسه زدن بیا که راهی بن بست می شود دنیا در این عصر تازه ای از خوابهای اهریمن به دست تو بتها شکسته خواهد شد به قول مادر مادر بزرگهای کهن رمان زندگی ات در قرنها پیچیده ستاره ای شده ای شهره ی جهان یک تن غروب جمعه ، غزل ، تیک تاک یک ساعت وزیده عطر تو در شعرهای دفترمن مهدی رمضانی متین
به مناسبت میلاد فاطمه معصومه (س) درحریم حرمت عشق و صفا میبینم مهدی رمضانی متین |
بـعضـی آدم هـا را نـمی شـود داشـت !
فقـط مـیشـود یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت !
بـعضـی آدم هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آن هـا !
اصـلا بـه آخـرش فکـر نـمـی کنـی .. .
آنهـا بـرای ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق !
یـک جـور خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ..!
ایـن آدم هـا حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد ...
می گویند قلب هر کس به اندازه مشت بسته اوست
اما من قلبهایی را دیده ام که به اندازه دنیایی ازمحبت عمیق اند
دلهای بزرگی که هیچوقت در مشتهای بسته جای نمیگیرند
مثل غنچه ای با هر طپش شکفته می شوند
دلهای بزرگی که مانند کویر نامحدودند
و تشنه اند , تا اینکه ابر محبت ببارد
در عوض دلهایی هم هستند
که حتی از یک مشت بسته کوچک هم , کوچکترند
وتو می خواهی بدانی قلبت چقدر بزرگ است ؟
به دستت نگاه کن...!
وقتی که عشق و مهربانی را به دیگران تعارف میکنی